شجره طیبه سادات میرسالاری

انساب سادات میرسالاری در ایران

صفحه ی نخست| تماس با ما| لينك rss| عناوین مطالب وبلاگ
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
میرسالار(ع)
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
قالب وبلاگ
هاست لینوکس
کتابخانه نماز
دعا
تنگ ریز سادات فارس
عصردنا
بردخیمه و سادات میرسالاری
بانک مقالات
عکس های دیدنی
سایت روح الله
استان امام رضا(ع)
خبرحوادث
نشانه های قران
رودزرد سادات
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

آخرین مطالب
نمازعیدفطر درلیکک
عیدفطر
انتقادهای تند استاد مطهری از روحانیت در سال 1338
بیانیه ی کانون دانش اموختگان میرسالاری برای حضور چشمگیرسادات درانتخابات هفتم اسفند
سیدحسن خمینی: نباید کسی را به اتهام افکارش محاکمه کرد
معنای لغوی شیعه و تشیع
معرفی اجدادامامزاده میرسالار(ع)
رهبر معظم انقلاب در رسانه‌های جهان
امامزاده جعفرجمال(ع)
ردپای شیطان درفاجعه منا ومکه
همایش باشکوه تکریم امامزاده میرسالار(ع)
بیانیه تقدیر
همایش تکریم مقام امامزاده میرسالار با حضور فرماندهی نیروی زمینی ارتش برگزار می شود.
همایش بزرگ امامزاده میرسالار با حضور فرمانده نیروی زمینی ارتش برگزار می‌شود
» شـرح حال زمـانه ما
حزب «اتحاد ملت ایران» حزبی مقطعی و انتخاباتی نیست/ بنا نداریم تک‌روی کنیم
گردهمایی اصلاح‌طلبان و تولد یک حزب+تصاویر
نامه جنبش عدالتخواه فرهنگیان بهمیی به مدیر اموزش وپرورش بهمیی
پژوهشکده انساب سادات میرسالاری
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 894
:: کل نظرات : 1

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 2
:: تعداد اعضا : 28

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 23
:: باردید دیروز : 421
:: بازدید هفته : 4083
:: بازدید ماه : 4241
:: بازدید سال : 21111
:: بازدید کلی : 161949
بیاد 110 لاله گلگون کفن ایلم
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 30 / 9
نظرات ()

 

ایا می دانید 26 شهید میرسالاری مفقودالجسد هستند وقبورشان چون قبر جده بزرگوارشان فاطمه زهرا (س)

ناپیداست

بیاد حسینیان زمان شهدا صلوات

من آن شمعم که خاکستر ندارم
شهید مکتبم پیکر ندارم

 

بیاد دلاورمرد عرصه امنیت کشور سرهنگ شهید سید غلامرضا موسوی راد

ردائی سرخ و گلگون داشت آن یار
دلی عاشق چو مجنون داشت آن یار
شفق بر سرخی او غبطه می خورد
تو گویی ریشه در خون داشت آن یار

 

خون شد دلم خدایا رحمی نما بحالم

 


از دوری رفیقان آشفته شد خیالم
همچون پرنده عاشق پرواز عشق من بود
اندر غم شهیدان بشکست هر دو بالم

 


:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تصاویر(مقام معظم رهبری در زمان جنگ)
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 30 / 9
نظرات ()

 

 

 


 


 

:: بازدید از این مطلب : 1801
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
صلوات
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 29 / 9
نظرات ()

 

همه گویند، به امید ظهورش صلوات

کاش این جمعه بگویند، به تبریک ظهورش صلوات

 


:: بازدید از این مطلب : 806
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ِِشهیدسیدعلیشاه دونده
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 25 / 9
نظرات ()

 

زمان همه چیز را کهنه می کند مگر خون شهید را . حضرت آیت اله خامنه ایشهیدان میر سالاری مدرسه پیروز بهبهان 1شهید سید علیشاه دونده 2 شهید سید جمال موسوی اصل

                                        یادشان گرامی راهشان پر رهرو

کشتار جمعی در مدرسه راهنمایی بهبهان + عکس


:: بازدید از این مطلب : 882
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
همه ی نوه های امام خمینی(ره)
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 25 / 9
نظرات ()


:: بازدید از این مطلب : 864
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نامه مطهری به جنتی
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 25 / 9
نظرات ()

 

علي مطهري نماينده تهران به آيت الله جنتي دبير شوراي نگهبان نامه نوشت. در اين نامه آمده است:
با اهداء سلام و تحیت، در مصاحبه اخیرتان فرموده اید "آیا اسلام اجازه می دهد که برخی در رقابت های انتخاباتی فحاشی کنند، تهمت بزنند، آبروی اشخاص را ببرند، افراد دیگر را تخریب کنند؟"
سخن درستی است اما این سوال مطرح می شود که جناب عالی که چنین اعتقادی دارید، چرا پس از مناظره مشهور در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال 88 هیچ اقدامی از طریق شورای نگهبان نکردید که اگر می کردید فتنه ای با آن وسعت پدید نمی آمد و شاید اصلا فتنه ای رخ نمی داد. به تعبیر امیرالمومنین علی علیه السلام"حق، وسیعترین میدانها در مقام توصیف است و تنگ ترین میدانها در مقام عمل."
همچنین فرموده اید " امکانی برای حضور مجدد فتنه گران در صحنه انتخابات وجود ندارد و آنها حتی نباید توهم این حضور مجدد را داشته باشند."
اگر مقصود شما افرادی است که جرم آنها در دادگاه صالح اثبات شده و حکم دادگاه موجب محرومیت آنها از حقوق اجتماعی است، سخن جناب عالی درست است، در غیر این صورت وجاهت قانونی ندارد. فرضا آقایان موسوی و کروبی هم کاندیدای ریاست جمهوری شوند، قطع نظر از اعتقاد شخصی ما درباره میزان قصور یا تقصیر آنها در بحران مذکور، چون در هیچ دادگاهی به طور علنی محاکمه نشده و از خود دفاع نکرده اند، مجوز قانونی برای رد صلاحیت آنها وجود ندارد. پس بهتر است به جای صدور این گونه احکام مِن عندی راه قانون را طی کنیم. توفیق بیشتر حضرت عالی را از خدای متعال خواستارم

:: بازدید از این مطلب : 899
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
حجه السلام حاج سیدجعفر میرسالاری
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 24 / 9
نظرات ()


:: بازدید از این مطلب : 1683
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
یک جمله از دیده‌بان؟
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 21 / 9
نظرات ()

 


ـــ شهید سیدالله ‌خواست پرگانی دیده‌بان قابلی بود و در دوره‌ خلبانی پذیرفته شده بود. شهید مستوفی‏زاده به الله‌‏خواست گفت: شما که دوره‌ خلبانی قبول شده‌ای، چرا نمی‌روی دانشگاه؟ شهید پرگانی گفت: بدون خلبان شدن هم می‌شود پرواز کرد. ما دیده‌بان که هستیم، آن بالا، بالای دکل هستیم. با شهادت هم می‌شود پرواز کرد و به آسمان رفت


:: بازدید از این مطلب : 932
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نظر دکتر شریعتی در مورد فقر را بدانید
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 21 / 9
نظرات ()

 

 
 

اسلام بر خلاف مذاهب دیگری که توجیه کننده ی فقر را مناسبات زندگی اجتماعی میدانند، بزرگترین آموزش یافته ی مکتبش ابوذر میگوید: “وقتی فقر وارد خانه ای میشود، دین از درب دیگر خارج میشود” و یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) که بنیانگذار مکتبی است که همه ما مسلمانان به آن اعتقاد راسخ داریم چه شیوا و ساده بیان فرموده است: “من لا معاش له لا معاد له” کسی که زندگی مادی ندارد زندگی معنوی هم نخواهد داشت. چون؛ شکم خالی هیچ ندارد، جامعه ای که دچار کمبود اقتصادی و مادی است مسلماً کمبود های معنوی بسیاری خواهد داشت و آنچه را که در جامعه های فقیر، آنرا اخلاق و مذهب می نامند، متاسفانه معنویت در آن جایی ندارد.

 

میخواهم بگویم؛ فقر همه جا سر میکشد …

 

فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…

 

 فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …

 

فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …

 

فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …

 

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …

 

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …

 

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …

 

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …

 

فقر ، همه جا سر میکشد …

 

فقر ، شب را “بی غذا”  سر کردن نیست …

 

 

 

 

 

فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …




:: بازدید از این مطلب : 841
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
گلدسته ها
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 20 / 9
نظرات ()

بسم الله الرحمن الرحیم

نامه ای خطاب به کلیه دوستداران اهل البیت

نمی دانم با کدام کلمات شروع کنم .......اما حکایت ما از انجاشروع می شود که درسالهای دور بیش از ربع قرن پیش سادات میرسالار ی با تمام توان نمادی ازهمدلی وهمکاری را در عرصه بازسازی جدبزرگوارشان امامزاده میرسالار(ع)به نمایش گذاشتند

دوتن از علمای بزرگوار مسئولیت جمع اوری کمک های مردمی را به عهده گرفتند عملیات تخریب ساختمان قدیمی که خود قدمتی  چندین صدساله داشت بدون هیچ گونه هماهنگی با میراث فرهنگی تخریب گردید  بدون انکه به سنگ قبر وقبرستان کهن قدیمی که صدها نفر از بزرگان سادات وبزرگان دگر طوایف در ان به خواب ابدی رفته بودند توجهی شود زیر زنجیرهای بولدوزر تخریب وبه خاطره تبدیل شدند

کار تسطیح وخاکبرداری اغاز وسادات جمله مسرور ازاینکه عملیات بازسازی روز به روز پیشرفت می نمود کشاورز ودامدار گوش به زنگ تا به ندای کمک این علمای بزرگ لبیک بگویند وهمین گونه بود تا اینکه ساختمانی به ابعاد 24در18 بدون هیچگونه نظارت فنی وبه سبک توگلی های قدیمی با ستون های کج ومعوج وگنبدی که هیچ تناسبی با ساختمان نداشت اماده وافتتاح می شود اما سادات خوشحال از اینکه بلاخره امامزاده ازحالت اولیه بهتر شده است

مدتی نگذشت هیئت امنا تصمیم به اصلاح گرفتند اگر می خواستند اصولی کار کنند باید کاملا تخریب میشد این علمای بزرگوار در مرحله اول اقدام به تخریب ستونها نمودند مدتی گذشت گنبد تخریب وبازسازی می شود سالها از ان روزگار می گذرد و3بار گنبد امامزاد ه بالا وپایین گردید وهربار این سادات مظلوم بودند که هزینه های خود محوری واستفاده نکردن از اصول مهندسی ونظارت را می دادنند در صورتیکه در میان همین سادات اساتید ،مهندسین ومعماران بزرگی بودند که اروزیشان خدمت به جدشان بود وهست

واما زمان گذشت انتظارات بالا رفت با اوازه کرامات امامزاده زوار صد چندان شد در امد امامزاده صد برابرولی امکانات ما هیچگاه جوابگوی خیل زوار نشد

امادرنیمه  راه بازسازی علمای معظم ساز جدایی ساز کردند ومتاسفانه حاج اغا دست تنها ماند خدمات شایانی نمود الحق سالها دورادور شاهد از خود گذشتگی هایش بودیم واو تنها فرد خستگی ناپذیر عرصه ساخت وبعد تخریب ماند گویا نیت براین است ماهم درکتاب رکوردهای گینس نامی داشته باشیم شخصیتی بزرگ که باتمام کمالات اخلاقی هیچگاه حاضر نیست در تصمیم گیریهای پیرامون امامزاده کوچکترین اظهار نظری رابشنود شاید حق داشته باشد چون ایشان درهمه مشکلات تنهای تنها بود

حکایت تخریبی جدید

شاید باور نکنید گلدسته های جدید امامزاده با بیش از 50 میلیون هزینه از درامد امامزاده ساخته شده اند اما به دلیل اینکه ازهر طرف بیش از از یک متر با ساختمان امامزاده فاصله دارند باید تخریب شود چون گویا جای اصلی پایه های گلدسته در دو طرف امامزاده دو قبر بودند که توسط بستگان صاحب قبر خریداری شدند ونمی شد قبور راتخریب کرد پس با پیمانکار هماهنگی شده که چنین ساخته شود وامروزه باید رکوردتخریبی جدیدی را برای هیئت امنا ثبت کنیم وبه انها برای کسب چنین رکوردی تبریک بگوییم وبگوییم فدای سرتان سادات هنوز هستند جبران می کنند

واما غرض از این نوشتار می خواهم بگویم جوانان میرسالاری ،علما ،فرهنگیان ،نخبگان ومهندسین عزیز بیایید در مسائل مشترک دست در دست هم دهیم با هم دلی وهماهنگی واستفاده از پتانسیل هاواستعداهایمان برای ابادانی بقعه امامزاده شریف ،جلیل القدر ،ومظلوممان تلاش نماییم

ازمحضر معظم علمای جلیل القدر که زحمات فراوان برای بازسازی متحمل شده اند معذرت می خواهم شاید جایی از نوشتارم برنجند اما من حرف دلم رامیزنم وتقصیر ی ازاین بابت ندارم /والسلام

 

 


:: بازدید از این مطلب : 876
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تست بینایی
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 20 / 9
نظرات ()

 

یه تست بینایی سنجی جالب + عکس


 

 آپلود سنتر


:: بازدید از این مطلب : 860
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نطق میان دستور تاجگردون
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 19 / 9
نظرات ()

 

تاجگردون، افزود: از طرفی دیگر با وجود منابع آبی استان کهگیلویه وبویراحمد آب را پشت سدها نگه داشته و آن را به استان‌های دیگر می‌فرستند اما مردم خودمان از همه تشنه ترند.


 


 


عصردنا :نایب رئیس کمیسیون برنامه،بودجه و محاسبات با تاکید بر اینکه آوازه بی‌تدبیری مسئولان به گوش عام و خاص رسیده، گفت: چرا هیج مسئولی پاسخگوی تاراج ارز و منابع کشور نیست.

به گزارش خبرگزاری خانه ملت، غلامرضا تاجگردون در جلسه علنی امروز (یکشنبه ۱۹ آذر) مجلس شورای اسلامی در نطق میان دستور خود با بیان اینکه هم اکنون حدود ۲۰ درصد از منابع درآمدی نفت و گاز کشور از استان کهگیلویه و بویراحمد تامین می‌شود، گفت: ولی متاسفانه با وجود اهمیت این استان مسئولان حتی نام مناطق این استان را نمی دانند.

نماینده مردم گچساران و باشت در مجلس شورای اسلامی، با تاکید بر اینکه استان کهگیلویه وبویراحمد تنها منطقه نفت‌خیز کشور است، افزود: متاسفانه با وجود ظرفیت های بسیار بالای این استان صنایع پایین دستی در این منطقه شکل نگرفته است، از طرف دیگر موج  جوانان بیکار تحصیل‌کرده موجب افزایش آمار بیکاری در این استان شده است.

وی ادامه داد: با وجود منابع نفتی، گازی و درآمدهای کشور از استان کهگیلویه وبویراحمد کشاورزان و دامداران این استان در سرما از بین رفتند اما دولت به این بخش‌ها هیچ کمکی نکرده است، حال این سوال پیش می‌آید که سهم مردم این استان چرا در حداقل قرار دارد.

تاجگردون، افزود: از طرفی دیگر با وجود منابع آبی استان کهگیلویه وبویراحمد آب را پشت سدها نگه داشته و آن را به استان‌های دیگر می‌فرستند اما مردم خودمان از همه تشنه ترند.

این نماینده مردم در مجلس نهم با تاکید بر اینکه آوازه بی تدبیری مسئولان به گوش عام و خاص رسیده است یادآور شد: متاسفانه هم اکنون اقتصاد تحریمی مطابق میل دشمنان پیش می رود، از طرفی دیگر چرا کسی و مسئولی پاسخگوی تاراج ارز و منابع کشور نیست؟ چرا نمایندگان به عنوان وکیل مردم نامحرم از اطلاعات اساسی کشورهستند؟

تاجگردون تصریح کرد: مسئولان باید بگویند که صدهزار میلیارد دلار درآمد نفتی به کجا رفته چرا بهره مردم ما از این درآمدها باید تنها حسرت باشد.

وی درباره مشکلات دیگر کشور، توضیح داد: کمرنگ بودن فعالیت فعالان اقتصادی به علت صدور بخش‌نامه‌های متعدد از سوی دولت، افزایش قیمت، افزایش سطح بیکاری، تورم فزاینده از دیگر مشکلات کشور است.

نایب رئیس کمیسیون برنامه، بودجه و محاسبات در مجلس نهم، باتاکید بر اینکه متاسفانه دلارهای نفتی به دلیل بی‌لیاقتی برخی از افراد سوخته است، گفت: هم‌اکنون شاهد هستیم که تورم در مهرماه گذشته به صورت نقطه‌ای به عدد ۵۸ درصد رسیده، مسئولان باید جوابگو باشند که کشور به چه سمتی حرکت کرده که در یک سال گذشته حدود ۱۱ هزار میلیارد دلار صرف خرید و واردات ماشین شده است که این اعتبار حدود ۲ برابر اعتبار قبلی است.

این نماینده مردم در مجلس نهم، با اعلام اینکه دعوای مجلس و دولت مشکلات را حل و کار را به جایی نمی‌رساند، گفت: به طور حتم زمانی که دولت با لج و لجبازی ارائه بودجه را  به تعویق می اندازد مشکلات کشور حل نمی شود.

تاجگردون با بیان اینکه دولت باید نظم را در ساختار خود حاکم کند، افزود: آرامش و نظم به طور حتم در هر جایی اولویت دارد.

نایب رئیس کمیسیون برنامه، بودجه ومحاسبات مجلس شورای اسلامی، تصریح کرد: من از علت ارسال نکردن به موقع بودجه از سوی دولت عاجز هستم از این رو وقتی دولت نتواند در یک زمان منظم بودجه را به انجام برساند چگونه می تواند مشکلات را حل کند، از طرف دیگر بیش از ۶ ماه از آغاز مجلس گذشته اما مجلس و دولت به آینده نگاهی نداشتند
 


 


:: بازدید از این مطلب : 1021
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تسلیت
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 17 / 9
نظرات ()

  همه ازخداییم وبه سوی اوبازمی گردیم

جناب حاج سید عبدالرضا موسوی (میرسالاری)مدیر عامل شرکت هواپیمایی زاگرس

باکمال تاسف وتاثر مصیبت جانسوز وشهادت گونه برادر عزیزمان شادروان جناب سرهنگ سید غلامرضا موسوی راد را به حضرتعالی ،بیت مکرم وطایفه جلیله سادات میرسالاری تسلیت عرض می نماییم از خداوند منان برای ان مرحوم علو درجات وبرای بازماندگان صبر جزیل مسئلت می نماییم ./

از طرف:سیدکاظم مطلوبی میرسالاری

 


:: بازدید از این مطلب : 1038
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ایل بزرگ میرسالاری داغدار شد
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 14 / 9
نظرات ()

wd8p141rodo3t2adbgrd.jpgسبک بالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سواران لحظه ای تمکین نکردند
ترحم بر من مسکین نکردند
سواران از سر نعشم گذشتند
فغان ها کردم ، اما بر نگشتند
اسیر و زخمی و بی دست و پا من
رفیقان ، این چه سودا بود با من
رفیقان ، رسم همدردی کجا رفت ؟
جوان مردان ، جوانمردی کجا رفت ؟
مرا این پشت مگذارید بیتاب
گناهم چیست ؟ پایم بود در خاک
اگر دیر آمدم ، مجروح بودم
اسیر قبض و بسط روح بودم
در باغ شهادت را نبندید
به ما بیچارگان زان سو نخندید



:: بازدید از این مطلب : 1456
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
عکس جوانی ایت الله خامنه ای
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 9
نظرات ()


:: بازدید از این مطلب : 2052
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تیم فجر چم سادات میرسالاری رامهرمز
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 9
نظرات ()


:: بازدید از این مطلب : 1043
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
خواب
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
دو شنبه 11 / 9
نظرات ()

 

موقع خواب چه اتفاقاتی در بدن رخ میده جالبه..با نظراتتون مارو خوشحال کنید

 

ساعت یازده شب بدنمان در چه وضعی است؟؟؟ دوازده  شب یا سه نیمه شب چطور؟؟؟

برای سالم زیستن، باید خواب راحت و آرامی داشته باشیم.به موارد زیر دقت کنید تا اهمیت خوابیدن برای شما روشن گردد:

ساعت  نه  تا یازده  شب:

زمانی است برای از بین بردن مواد سمی و غیر ضروری که این عملیات توسط آنتی اکسیدان ها انجام می شود.

 

 

در این ساعت بهتر است بدن در حال آرامش باشد، در غیر این صورت اثر منفی بر روی سلامتی خود گذاشته اید.

ساعت یازده تا یک شب:

 

عملیات از بین بردن مواد سمی در کبد ادامه دارد و شما باید در خواب عمیق باشید.

ساعت یک تا  سه  نیمه شب:

 

عملیات سم زدایی در کیسه صفرا ، در طی یک خواب عمیق به طور مناسب انجام می شود.

ساعت سه تا پنج  صبح:

 

 

 

عملیات از بین بردن مواد سمی در ریه اتفاق می افتد. 
بعضی مواقع دیده شده که افراد در این زمان، سرفه شدید یا عطسه می کنند.

 

ساعت پنج  تا هفت صبح:
 

این عملیات در روده بزرگ صورت می گیرد، لذا می توانید آن را دفع کنید.

 

ساعت هفت تا نه صبح:
 
 جذب مواد مغذی صورت می گیرد، پس بهتر است صبحانه بخورید. افرادی که بیمار می باشند، بهتر است صبحانه را در ساعت 6 و 30 دقیقه میل کنند.

 

کسانی که می خواهند تناسب اندام داشته باشند، بهترین ساعت صرف صبحانه برای آنها، ساعت 7 و 30 دقیقه می باشد و کسانی که اصلا صبحانه نمی خورند، بهتر است عادت خود را تغییر دهند و در ساعت 9 تا 10 صبح صبحانه بخورند.
دیر خوابیدن و دیر بلند شدن از خواب، باعث می شود مواد سمی از بدن دفع نشوند.

 

از نصفه های شب تا ساعت 4 صبح، مغز استخوان عملیات خون سازی را انجام می دهد. در ایام تعطیل، بسیاری افراد تا دیر وقت بیدار می مانند و بعد از اتمام تعطیلات، با خستگی به سر کار می روند، چون اعمال بدنشان دچار سردرگمی شده است و نمی داند چه باید انجام دهد.
 
 
 
 
پس همیشه، زود بخوابید و خواب آرامی داشته باشید .

:: بازدید از این مطلب : 1040
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 10 / 9
نظرات ()

همه از خدائیم وبه سوی او باز می گردیم

جناب دکتر سید علی رضا موسوی

مشیت الهی بـر ایـن تعلق گرفـته کـه بهار فرحناک زندگی را خـزانـی ماتمزده بـه انتظار بنشیند و این ، بارزترین تفسیر فلسفـه آفـرینش درفـراخـنای بـی کران هـستی و یـگانه راز جـاودانگی اوسـت درگذشت پدرگرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده برای ایشان از درگاه خداوند متعال مغفرت ، برای شما و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم .

از طرف :کانون دانش اموختگان میرسالاری


:: بازدید از این مطلب : 911
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
شهید سید فضل الله زال دهدشت (میرسالاری)
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 9
نظرات ()

بسم رب شهداء و الصديقين ...آري برادران، مبارزان مسلمان با ساده ترين وسايل مي جنگند و حاضر نيستند يك روز ساكت بنشينند. ...اي امت قهرمان، همانطور كه امام فرمود شما با حركت خود جريان تاريخ را عوض كرديد و مي رويد تا اسلام را در جهان گسترش دهيد و مي رويد تا در دنيا افسار بردگي را از گردن مستضعفان پاره كنيد. اميدوارم در اين راه سستي به خود راه ندهيد واي به حال شما اگر از انقلاب اسلامي و از خون هزاران شهيد در طول تاريخ حمايت نكنيد. نگذاريد عده اي مزدور، جوانان عزيز ما و همسنگرانمان را فريب دهند، و با رهبران آنان قاطعانه برخورد نمايند و اگر طرفدارانشان هدايت نشوند. نگذاريد هركاري كه خواستند انجام دهند كه ناگهان مي بينيد كار از كار گذشته است بيشتر مخالفان اين انقلاب كساني هستند كه اسلام واقعي را با اسلام شاهنشاهي اشتباه گرفته اند.... اگر دقت كنيد مي بيند كه آنها درست راه شاه خائن رامي روند با اين تفاوت كه اينها وظائف مذهبيشان را از روي صداقت انجام مي دهند ولي شاه معدوم براي عوام فريبي چنين روشهايي را به كار مي برد من كه فرد ناقابلي هستم به شما توصيه مي كنم مواظب صحبت كردنتان باشيد، اظهار نظر دربارة اين حكومت با اظهار نظر درباره حكومت هاي ديگر فرق دارد.در موقع صحبت كردن نبايد وظايف اسلامي خود را فراموش كنيد چرا كه اين انقلاب و اين رژيم تداوم بخش راه پيغمبران و امامان است و آنهايي كه از روي هواي نفس حرفهايي مي زنند خدا آنها را نخواهد بخشيد. من شما را به وحدت و يگانگي دعوت و از انفاق و چند دستگي برحذر مي دارم و سفارش مي كنم هر حركت كوچك و بزرگي را كه انجام مي دهيد براي رضاي خدا باشد و انشا الله خودخواهي و براي نفس حرف زدن را در خود نابود كنيد... در آخر از خدا مي خواهم كشته شدنم را باعث پاك شدن گناهانم قرار دهد....
x787_1550.bmp
j1165_Copy_of_170.bmp


:: بازدید از این مطلب : 1134
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
عکس
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 9
نظرات ()

2373_Picture_046.jpgx9582_IMG_2572.jpgw3691_ilgnsc3azypmwgyt2azi.jpge8691_Picture_175.jpgu7638_Picture_192.jpg


:: بازدید از این مطلب : 1203
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
علی اصغرم به فدای حسین(ع)
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 9
نظرات ()

  t4337_IMG_2790.jpg i6125_IMG_2792.jpgدهم رجب المرجب، ولادت باسعادت کوچک ترین یاور کربلایی

و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله، شش ماهه

حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)،
حضرت علی اصغر (ع) فرخنده باد

دهم رجب سال 60 قمری است. خانه امام حسین (ع) دو باره نور باران می شود
و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد می نشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بسته اند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند.

نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی بیکرانه از محبت پدر و مولای خویش علی (ع) را به تصویر کشید. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. آری، او هم علی بود که شکوه و نامت، بلندتر از آسمان بود و زیباتر از صبح و روشن تر از باران.

عبدالله رضیع (شیرخوراه) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین (ع)،
مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن‌ عَدِيّ.

آغوش مهربان پدر تو را در خود جای می دهد و چشمان او بر تو می گرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار می زند و اشک را در چشمان همه جاری می سازد. آخر، تو از زندگی، فقط تشنگی و عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی،
حماسه ات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع).

نام: پدر علی اصغر: حسین (ع) کنیه: ابا عبدالله و ابو الائمه و ابوالمساکین و.... لقب:سید الشهداء(ع)) نام پدر امام حسین : علی (ع) نام مادر: فاطمه زهرا(ع) تاریخ تولد: سوم ماه شعبان سال چهارم هـ.ق محل تولد: مدینه طیبه (منوره) تاریخ شهادت: روز جمعه دهم ماه محرم سال شصت ویک هـ.ق محل شهادت: کربلای معلی (گودال قتلگاه) نام قاتل: شمربن ذی الجوشن مدت
امامت:یازده سال و یازده ماه و سه روز مدت عمر :پنجاه و هفت سال و هفت ماه وهفت روز.

شهر مقدس کربلا

شهر مقدس کربلا در جنوب بغداد و۸۰ کیاومتری شمال غربی نجف اشرف و کنار رودخانه فرات و ۴۵۵ کیلومتری شهر کرمانشاه قراردارد.

کربلا یعنی چه؟ کربلا به معنای محلی است که نزد خدا مقدس و مقرب است یا حرم خداست. وقتی سید الشهدا به این سرزمین رسید پرسید این شهر چه نام دارد؟ گفتند کربلا ! چشمان آن حضرت پر از اشک شد و پیوسته می فرمود: ((اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء)) و یقین کردکه شهادتگاه خود و یارانش همین جاست و فرمود: این جا سرزمین رنج و گرفتاری و بلاست . این جا محل فرود آمدن ما وجایگاه ریخته شدن خونهای ماست. روایات فراوانی در فضیلت این سرزمین وارد شده که از باب تیمن و تبرک به برخی از آنها اشاره می کنم: -


۱. پیامبر (ص) فرمود :فرزندم (حسین) در سرزمینی مدفون میشود که آنجا را کربلا گویند همان مکانی که قبه ی در آنجا میباشد. ۲. امام رضا (ع) فرمود:در تربت حسین (ع) شفای هر دردی است ومحافظت از هر ترس ونگرانی ۳. پیامبر (ص) فرمود دعا زیر گنبد او (حسین) مستجاب است.تربت او عامل شفاست وامامان از صلب او هستند.


على اصغر«ع»


بأی ذنب قتلت ؟؟!!

يكى از فرزندان امام حسين«ع» كه شير خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تــــــــــاب شـــــده بود. امام ،خطاب به دشمن فرمود:از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نمانده است.نمى ‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در«نفس المهموم» آمده است كه فرمود:«ان
لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل» « اگر به من رحم نمی کنید , به این طفل رحم کنید» . امام در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد. امام حسين«ع» خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.(1) در كتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»ياد شده،هم از طفل رضيع(كودك شيرخوار – عبد الله الرضیع) و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.

علی اصغر به خاطر بچگی عملاً نقشی در قیام نداشتند, اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش به سزایی داشتند. با شهادتش مردمی که هنوز یک جو از شرافت و بزرگواری در نهادشان بود, فهمیدند که دشمن ب
سیار قسی القلب , بی عاطفه و بی رحم است که حتی به طفل شیرخواره رحم نکرده است .

در زيارت ناحيه مقدسه،درباره اين كودك شهيد،آمده است:«السلام على عبد الله بن الحسين،الطفل الرضيع،المرمى الصريع،المتشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح بالسهم فى حجر ابيه،لعن الله راميه حر
ملة بن كاهل الأسدى وذویه».(2) و در يكى از زيارتنامه‏هاى عاشورا آمده است:«و على ولدك على الأصغر الذى فجعت به»از اين كودك،با عنوانهاى شيرخواره،شش ماهه،باب الحوايج،طفل رضيع و ... ياد مى‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مى‏شود.

طفل شش ماهه تبسم نكند،پس چه كند

آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست‏

 


«على اصغر،يعنى درخشانترين چهره كربلا،بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين زاويه شهادت ...چشم تاريخ،هيچ وزنه‏اى را در تاريخ شهادت،به چنين سنگينى نديده است.»(3) على اصغر را«باب الحوائج»مى‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است، اما مقامش نزد خدا والاست.

در گلخانه شهادت را

مى‏گشايد كليد كوچك ما

سید امیرسالار 

 


:: بازدید از این مطلب : 974
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 9
نظرات ()

 


 

پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
))خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ ((
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
))خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟((
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی ((

 

 

 
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی نااميدي در بسته باز کردن

:: بازدید از این مطلب : 771
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
عاقبت قاتلان شهدای کربلا دیب
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
جمعه 8 / 9
نظرات ()

نام نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد 
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن  اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع)  مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع)  ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد 
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت  
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد  مختار او را با آتش سوزاند
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید


:: بازدید از این مطلب : 1067
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
خاک خون رنگ کربلا درروز عاشورا
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
پنج شنبه 7 / 9
نظرات ()

 


:: بازدید از این مطلب : 833
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
چهار شنبه 6 / 9
نظرات ()

عزاداری، احیاء خط خون و شهادت، و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است.

 «اشك»، زبانِ دل است و «گریه»، فریاد عصر مظلومیّت.

رسالت «اشك»، پاسداری از «خون شهید» است.
عزاداران حسینی، پروانگانی شیفته نورند كه شمع محفل آرای خویش را یافته و از شعله شمع، پیراهنِ عشق پوشیده اند و آماده جان باختن و پرسوختن و فداشدن اند.
عزاداری برای شهید كربلا، انتقال «فرهنگ شهادت» به نسلهای آینده است.
عزاداری، شور و عاطفه را از شعور و شناخت، بر خوردار می سازد وایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه می دارد.
عمیق ترین پیوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان، در سایه عزاداری برای عاشورا شكل می گیرد.
مراسم عزاداری سرور وسالار شهیدان در کلیه روستاهای میرسالاری نشین امسال پرشورتر از سال های قبل  برگزار شد که جا دارد از تمام عزیزان که به نوعی ارادت خود را به سالارشهیدان واجدادطاهرین سادات نشان دادند و باعث بهتر برگزار شدن این عزاداری شد تشکر و تقدیر بعمل آورد. مروات همه سالتان باشد  
 

:: بازدید از این مطلب : 929
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
آمار و اسامی اسرا و بازماندگان عاشورا
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 5 / 9
نظرات ()

 

 

 

دین - درباره اسرا و بازماندگان عاشورا، آمار متفاوتی در منابع آمده است. در متن زیر آمار مردان و زنان به صورت جداگانه بیان می شود.

ابن سعد، آمار بازماندگان عاشورا اعم از کوچک و بزرگ را 5 نفر و دینوری 4 نفر نوشته است که 2 نفر آنان از بنی هاشم بودند. ابن قتیبه و ابن عبد ربه از قول محمد بن حسین(علیه السلام)نقل می کنند که ما اسرا 12 نفر بودیم. اما قاضی نعمان مغربی، 14 نفر نوشته است که 4 نفر از آنان زن بوده اند.
در این جا آمار مردان و زنان را جداگانه می آوریم:
الف) مردان
جست‌وجو و بررسی منابع کهن حاکی از آن است که بازماندگان مرد از حادثه کربلا افراد ذیل بوده اند:
1ـ امام سجاد(علیه السلام)، 2ـ حضرت باقر(علیه السلام)، 3ـ عمر بن حسین(علیه السلام)، 4ـ محمد بن حسین بن علی(علیهما السلام)، 5ـ زید بن حسن،6ـ عمرو بن حسن،7ـ محمد بن عمرو بن حسن،8 و 9ـ دو فرزند جعفر،10ـ عبدالله بن عباس بن علی(علیهما السلام)، 11ـ قاسم بن عبدالله بن جعفر،12ـ قاسم بن محمد بن جعفر،13ـ محمد بن عقیل اصغر،14ـ عقبة بن سمعان، غلام رَباب،15ـ غلام عبدالرحمن بن عبد ربّه انصاری،16ـ مسلم بن رباح غلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) و 17ـ علی بن عثمان مغربی.
ب) زنان
ابن سعد تعداد زنان اهل بیت را که اسیر شدند 6 نفر، قاضی نعمان مغربی 4 نفر و ابوالفرج اصفهانی 3 نفر دانسته است. نام این زنان عبارت است از:

 1 ـ زینب،2 ـ فاطمه،3 ـ ام کلثوم،4 ـ امّ حسن (دختران امیرالمؤمنین); 5 ـ فاطمه،6 ـ سکینه،7 ـ فاطمه صغری (دختران حسین بن علی); 8ـ رَباب (همسر امام و مادر سکینه و عبدالله رضیع) و 9ـ امّ محمد (دختر امام حسن بن علی و همسر امام سجاد).
19ـ زنانی که به گونه ای با نهضت امام(علیه السلام) همکاری داشتند، اینان 4 زن بودند: 1ـ ماریه (دختر سعد یا منقذ عبدیه که منزلش محل تجمع گروهی از شیعیان بصره بود)، 2ـ طوعه (کنیز اشعث بن قیس که مسلم را زمانی که در کوچه های کوفه تنها مانده بود، به خانه اش پناه داد)، 3ـ دیلم یا دلهم (همسر زهیر بن قین که همسر خود را تشویق به پیوستن به سپاه امام حسین(علیه السلام) کرد) و 4ـ زنی از کوفیان که لباس و مقنعه برای اسرای اهل بیت فراهم کرد.
/


:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
جزئیات اخبار شهادت امام حسین در منابع کهن/
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 5 / 9
نظرات ()

 

 

 

اخبار شهادت حسین (ع) در ظهر عاشورا به قلم استاد رسول جعفریان
در این گزارش کوتاه، خبر چند منبع کهن تاریخی را در باره شهادت امام حسین علیه السلام که پس از همه یاران و جوانان اهل بیت‌اش به شهادت رسید، مرور می کنیم.زمانى که تمامى یاران و اهل بیت امام حسین‏ ـ علیه السلام ـ به شهادت رسیدند، دشمن قصد کشتن آن حضرت را کرد. تا این لحظه، کسى جرأت نزدیک شدن به امام را نداشت؛ چرا که به هر روى، بسیارى از کوفیان مایل نبودند قاتل آن حضرت شناخته شوند. این بود که نوبت به سنان دیوانه و شمر کثیف و خولی بدذات رسید.

چند گزارش را در این باره نقل می کنیم:
ابن سعد می گوید: در این لحظه امام عطشان بود و درخواست آب کرد. مردى نزد امام آمد و آب به او داد. در همان حال حُصَین بن نُمَیر تیرى رها کرد که به دهان آن حضرت اصابت کرد و خون جارى شد. آن حضرت با دست خون‏ها را پاک مى‏کرد و در همان حال خدا را ستایش مى‏کرد. (ویحمدالله). آن گاه به سوى فرات به راه افتاد. مردى از طایفه ابان بن دارم گفت: نگذارید به آب دسترسى پیدا کند. گروهى میان ایشان و آب ایستادند، در حالى که امام در برابرشان ایستاده بود و در باره آن مرد فرمود: اللهم أظْمِئه. خدایا او را از تشنگى بمیران. آن مرد ابانى، تیرى به سوى امام رها کرد که به دهان حضرت خورده، خون آلود شد. آن مرد اندکى بعد، فریاد زد که تشنه است و هرچه آب مى‏خورد باز احساس تشنگى مى‏کرد تا آن که مرد.(طبری: 5 / 450).
بلاذرى همین نقل را در باره تیر زدن به دهان مبارک امام آورده و می افزاید: امام حسین‏ علیه السلام سر بر آسمان برداشت و فرمود: الّلهم إنّى أشکو إلیک ما یفعل بى.(انساب الاشراف: 3 /201).
ابن سعد مى‏افزاید: زمانى که یاران و اهل بیت حسین کشته شدند، هیچ کس به سراغ او نمى‏آمد مگر آن که باز مى‏گشت تا آن که پیاده نظام اطرافش را گرفتند. در آن لحظه شجاع‏تر از وى نبود و حسین بن على چون یک جنگجوى شجاع با آنان مى‏جنگید، [او در حالی که عمامه مشکی بر سر داشت و موهای خود را نیز رنگ سیاه زده بود، چون یک جنگجوی شجاع می جنگید: ترجمة الامام الحسین:‌ 73] بر هر طرف یورش مى‏برد، و افراد مانند بزى از برابر شیر مى‏گریختند.
ابن سعد در ادامه آن گزارش مى‏نویسد: ساعاتى از روز گذشت و مردم در حال نبرد با حسین بن على بودند؛ اما کسى براى کشتن وى اقدام نمى‏کرد. (دینورى می نویسد: در این وقت امام حسین‏ علیه السلام نشسته بود و اگر مى‏خواستند مى‏توانستند، او را بکشند جز این که هر قبیله‏اى بر آن بود تا مسؤولیت آن را به عهده دیگرى بیندازد و کراهت داشت تا بر این کار اقدام کند: اخبار الطوال: 258) در این وقت شمر فریاد زد: مادرتان در عزایتان بگرید، منتظر چه هستید، او را بکشید! اولین کسى که به امام حسین‏علیه السلام نزدیک شد زُرْعة بن شریک تمیمى بود که ضربتى بر کتف چپ امام زد و پس از آن ضربه دیگرى بر گردن آن حضرت زده، او نقش بر زمینش کرد. آن گاه سنان بن انس نخعى پیش آمد و ضربه‏اى بر استخوان سینه آن حضرت زد؛ سپس نیزه‏اش را در سینه امام حسین‏ علیه السلام فرو کرد. در این وقت بود که امام روى زمین افتاد. سنان از اسب پیاده شد تا سر امام حسین ‏علیه السلام را جدا کند، در حالى که خولى بن یزید اصبحى هم همراهش بود. وى سر را جدا کرد و آن را نزد عبیدالله بن زیاد آورد.(ترجمة الامام الحسین: 75).
وى در جاى دیگرى مى‏نویسد که سنان بن انس نخعى امام حسین‏ علیه السلام را کشت و خولى بن یزید سر آن حضرت را جدا کرد.(همان، 75، انساب الاشراف: 3/218)
شیخ مفید می نویسد: زُرْعة بن شریک به کتف چپ امام ضربتى زد و پس آن ضربتى بر گردن آن حضرت نواخت، سنان بن انس نیزه‏اى بر آن حضرت زد که آن حضرت به زمین افتاد. آن گاه خولى رفت تا سر آن حضرت را جدا کند که دستش لرزید. شمر خود از اسب فرود آمد، سر امام را جدا کرد و به دست خولى داد تا به عمر بن سعد برساند.(ارشاد: 2/112)

ابن سعد می افزاید: زخم‏هاى بدن امام حسین‏علیه السلام را که شمارش کردند، سی و سه مورد بود، در حالى که بر لباس ایشان بیش از صد مورد پارگى در اثر تیر و ضربت شمشیر وجود داشت. و باز همو مى‏نویسد: وقتى امام حسین‏علیه السلام به شهادت رسید، شمشیر او را قلانس نَهشلى و شمشیر دیگرش را جمیع بن خَلْق اودى برد. لباس (سِروال [ شلوار ] و قطیفه) آن حضرت را بحر بن کعب تمیمى، و قیس بن اشعث بن قیس کندى برداشتند که بعدها به این قیس، قیسِ قطیفه مى‏گفتند! نعلین امام را اسود بن خالد اودى، عمامه ایشان را جابر بن یزید، و برنُس آن حضرت را مالک بن بشیر کندى، برداشتند.
بلاذرى خبر کشته شدن امام حسین ‏علیه السلام را چنین مى‏نویسد: وقتى اجازه استفاده از آب فرات را به امام نداده و تیر به دهان مبارکشان زدند، (و در خبر دینورى باز تیرى به گردن ایشان زدند که امام آن را بیرون کشید)(اخبار الطوال: 258) شمر همراه ده نفر از کوفیان به سوى محل استقرار خیمه و خرگاه امام آمد. امام بدان سوى رفت، اما آنان میان وى و خیمه‏گاه فاصله انداختند. امام فرمود: إن لم یکن لکم دینٌ فکونوا فى أمر دنیاکم احرارا. اگر دین ندارید، در دنیاى خویش آزاد مرد باشید؛ و مانع از تعرّض لئیمان و سفیهان خود از اهل و خاندان من شوید. شمر گفت: اى پسر فاطمه! این سخنت را مى‏پذیرم. آن گاه با پیاده نظام بر امام‏حسین‏ علیه السلام حمله کرد که در میان آنان ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفى، خولى بن یزید اصبحى، قشعم بن عمرو جعفى - کسى که از على‏ علیه السلام کناره گرفته بود - صالح بن وهب یَزَنى، و سنان بن اَنَس نخعى بودند. شمر آنان را تحریض بر کشتن امام حسین‏ علیه السلام مى‏کرد. ابتدا از ابوالجنوب خواست تا حمله برد. او گفت: چرا خودت نمى‏روى؟ شمر خشمگین گفت: به من چنین مى‏گویى؟ ابوالجنوب گفت: مى‏خواهم نوک نیزه‏ام را در چشم تو فرو کنم. شمر از برابر او کنار رفت، چرا که ابوالجنوب مردى شجاع بود. آن گاه شمر همراه پنجاه نفر از پیاده نظام بر امام یورش برد. حسین از هر طرف به سوى آنان مى‏تاخت و جمعیت آنان را می ‏شکافت تا آن که او را محاصره کردند. باز با آنان مى‏جنگید تا آنان را از خود دور کرد.
در این وقت، بحر [یا: أبجر] بن کعب بن عبیدالله بر امام حمله برد. وقتى با شمشیر بالاى سر امام رسید، بچه‏اى از بچه‏هایى که همراه امام حسین‏علیه السلام بود نزدیک آمد که امام حسین‏ علیه السلام او را به بغل گرفت. این بچه به بحر گفت: اى فرزند خبیثه! عموى مرا مى‏کشى؟ آن مرد ملعون شمشیر خود را فرود آورد و بچه که دستش را بالا گرفته بود، دستش قطع شده به پوستى آویزان شد. امام حسین‏ علیه السلام همچنان به این سوى آن سوى مى‏تاخت، در حالى که لباسى پوستین به تن داشت و عمامه‏اى بر سر. مردم نیز که او شجاع مى‏یافتند، مانند بزى از برابر [ گرگ ] شیر مى‏گریختند.
مدتى بدینسان گذشت و هر مردى که براى کشتن حسین به او روى مى‏آورد، از کشتن آن حضرت صرف نظر مى‏کرد؛ چرا که نمى‏خواست قتل او را بر عهده گیرد.
در این وقت مردى که او را مالک بن بشیر کندى مى‏گفتند - و فردى جسور بوده و اقدام بر این امر برایش مهم نبود - نزد امام آمد و شمشیرى بر سر آن حضرت زد، به طورى که برُنسى که بر سر امام بود، نیمه شد، شمشیر به سر رسید و خون جارى گردید؛ در آن حال بُرنس حضرت خون‏آلود شد. امام برنس را کنارى انداخت و کلاهخودى بر سر گذاشت و در حق آن مرد نفرین کرد. (لا أکلتَ و لا شربتَ و حَشَرَک الله مع الظالمین). مرد کِندى، بُرنس را برداشت و گویند که تا آخر عمر فقیر ماند و دستش شل بود.
در این وقت زینب‏علیها السلام خطاب به عمر سعد گفت: اى عمر! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه مى‏کنى؟ عمر سعد به گریه افتاد و رویش را برگرداند.
شمر در میان مردم فریاد زد: شما را چه شده است که بى‏تفاوت در برابر این مرد ایستاده‏اید؟ منتظر چه هستید؟ مادرتان در عزایتان بگرید، او را بکشید. آن گاه همه حاضران از اطراف یورش بردند و زرعة بن شریک تمیمى ضربتى بر بازوى چپ امام زد و ضربه‏اى دیگر بر گردن آن حضرت. آنگاه از اطراف امام دور شدند، در حالى که امام حسین ‏علیه السلام با صورت روى زمین افتاده بود.
در این وقت، سنان بن انس بن عمرو نخعى آمد و نیزه‏اى بر آن حضرت زد. آنگاه سنان به خولى بن یزید گفت: سرش را جدا کن. خولى خواست چنین کند، احساس ضعف کرده، دستش لرزید. سنان به او گفت: خدا بازوانت را بشکند. خودش از اسب پایین آمد و سر امام حسین‏ علیه السلام را جدا کرد. (دینورى مى‏نویسد: خولى رفت تا سر را جدا کند، دستش لرزید، برخاست. آنگاه برادرش شبل بن یزید آمد و سر امام حسین‏علیه السلام را جدا کرده به برادرش خولى داد.)(اخبار الطوال: 258)
حسین پیش از آن چندان شمشیر و نیزه خورده بود که جاى 33 طعنه نیزه و 34 ضربت شمشیر بر بدنش بود. برخى گویند که خولى با اجازه سنان سر امام حسین‏علیه السلام را جدا کرد.(انساب: 3/202 - 204)
روایت ابن اعثم از شهادت امام حسین‏ علیه السلام قدرى متفاوت با دیگران بوده و مطالبى در آن است که در مآخذ کهن دیگر نیامده است. امام پس از شهادت یاران و اهل بیت، عازم میدان مى‏شود. رجزى ‏خواند و به معرفی خود و خاندانش پرداخت: ( أنا بن علىّ الخیر من آل هاشم‏ / کفانى بهذا مفخر حین أفخر / و جدّى رسول اللّه أکرم من مشى‏ / و نحن سراج اللّه فى الخلق أزهر / و فاطمة أُمّى سلالة أحمد / و عمّى یدعى ذا الجناحَیْن جعفر / و فینا کتاب اللّه أنزل صادقا / وفینا الهُدى و الوحى و الخیر یذکر / و نحنُ أمان الأرض للناس کلّهم‏ / نصول بهذا فى الأنام و نفخر / و نحن وُلاة الحوض نسقى ولاتنا / بکأس رسول اللّه ما لیس ینکر / و شیعتنا فى النّاس أکرم شیعة / و مبغضنا یوم القیامة یخسر) تعابیرى که در این رجز آمده، گرچه مى‏تواند مربوط به آن زمان باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که بعدها سروده شده باشد و در واقع زبان حال باشد.
ابن اعثم مى‏افزاید: امام حسین‏ علیه السلام مبارز طلبید. هر کسى که از چهره‏هاى سرشناس آمد، کشته شد. تا آن که شمر با قبیله بزرگى - قبیلة عظیمه - آمد. (این همان آمدن شمر همراه عده‏اى از پیاده نظام است که در منابع دیگر آمده است) امام با آنان جنگید تا این که میان او و خیمه‏گاهش فاصله انداختند. امام حسین‏علیه السلام به دشمن گفت: یا شیعة آل ابى‏سفیان! إن لم‏یکن لکم‏ دین و کنتم لاتَخافون المعاد فکونوا أحرارًا فى دنیاکم. در خواست امام این بود که سپاه دشمن متعرض زنان و کودکان نشوند. شمر پذیرفت. بار دیگر بر امام حسین‏علیه السلام حمله مى‏کردند و او مى‏جنگید. چند بار درخواست آب کرد؛ یک بار هم به سمت فرات رفت که مانع شدند. آن‏گاه ابوالجنوب جُعْفى تیرى به صورت امام زد که خون بر صورت و محاسن آن حضرت جارى گشت. آن حضرت سر بر آسمان بلند کرده نفرین کرد. آنگاه مانند شیرى خشمگین بر دشمن یورش برد و به هر کس مى‏رسید او را با شمشیر به روى زمین مى‏انداخت. تیرها بود که از هر طرف به سمت امام روان بود و به سینه او مى‏خورد. امام در همان حال سخن از روزى به میان مى‏آورد که خداوند انتقام او را از آنان بگیرد؛ آن گونه که میان خود آنان اختلاف افتاده، خون‏ها ریخته شود و عذاب الهى بر آنان فرود آید.
شمر به یارانش می گفت: منتظر چه هستید؛ تیرها او را از نفس انداخته است. بر او یورش برید، مادرهایتان به عزایتان بنشیند. در این وقت از هر سوى حمله کردند به طورى که ضربات شمشیر او را از پاى درآورد. در این وقت زُرْعة بن شریک تمیمى ضربتى بر دست چپ آن حضرت زد. عمرو بن طلحه جعفى هم ضربت سختى - ضربة منکرة - بر گردن آن حضرت نواخت. سنان بن انس نیز تیرى به گردن آن حضرت زد و صالح بن وهب یَزَنى هم ضربتى بر پایین کمر آن حضرت فرود آورد. حضرت از اسب به زمین افتاد و روى زمین نشست. تیر را از گردنش درآورد و هرچه دستش پر از خون مى‏شد آن را به صورت و محاسن مى‏مالید و مى‏فرمود: هکذا حتى ألقى ربّى بِدَمى مغصوبا على حقّى. عمر بن سعد نزدیک آمد و به یارانش گفت: بروید و سرش را جدا کنید. نصر بن خرشبة الضبابى با پاى خود به امام زد، به طورى که آن حضرت از پشت روى زمین افتاد. نصر آمد و محاسن حضرت را گرفت. حضرت فرمود: تو همان سگى هستى که من به خواب دیدم. آن مرد که خشمگین شده بود با شمشیر بر گلوى حسین مى‏زد و رجز مى‏خواند. عمر بن سعد خشمگین شد و به مردى گفت: از اسب فرود آى و سرش را جدا کن. در این وقت خولى بن یزید اصبحى آمد و سر حضرت را جدا کرد. اسود بن حنظله شمشیر حضرت را برداشت؛ جعفر بن وبر حضرمى لباس حضرت را گرفت. یحیى بن عمرو حرمى شلوار حضرت را برد. جابر بن زید ازدى عمامه آن حضرت برداشت و مالک بن بشر کندى زره را گرفت. در این وقت ابرى تاریک همه جا را گرفت و باد سرخى وزیدن آغاز کرد که در آن چشم چشم را نمى‏دید؛ به طورى که کوفیان تصور کردند عذاب نازل شده است. اندکى گذشت تا هوا آرام گرفت. اسب امام حسین‏علیه السلام که از دست کوفیان گریخته بود، این بار آمد، سرش را در خون امام حسین‏ علیه السلام گذاشت و برگشته به سمت خمیه‏گاه رفته، شیهه مى‏کشید.
وقتى خواهران حسین و دختران و اهل بیت نگاهشان به اسب افتاد که بدون صاحب آمده، شیون و فریادشان به آسمان رفت. دشمن آمد تا آن که خیمه را محاصره کرد. شمر گفت تا زیور و زینت زنان را از آنان بگیرند. آنان داخل خیمه شده هرچه بود بردند. حتى با پاره کردن گوش‏هاى ام‏ کلثوم، گوشواره‏هاى او را برداشتند. آنگاه دشمن از خیمه‏گاه خارج شد و آن را آتش زد.(الفتوح: 213 - 220)
از حُمید بن مسلم ازدى نقل شده است که من شاهد بودم که وسائل زنان را چگونه غارت مى‏کردند ... بعد عمر سعد فریاد زد: کسى به زنان و کودکان آسیب نرساند و هر کسى چیزى از آنان گرفته پس دهد؛ اما هیچ کس چیزى پس نداد. عمر سعد عده‏اى از سپاهش را به عنوان مراقب اطراف خیمه ها گذاشت تا کسى آسیب به آنان نرساند.(ارشاد: 2/112 - 113)
بلاذرى می ویسد: پس از شهادت امام حسین‏علیه السلام، هر آنچه بر تن حسین بود، غارت کردند. قیس بن اشعث بن قیس کندى قطیفه امام را برداشت که او قیسِ قطیفه نامیدند. نعلین او را اسود نامى از بنى‏اود برداشت؛ شمشیرش را مردى از بنى نهشل بن دارم برد. آنگاه آنچه از لباس و حلّه و شتر در خیمه‏ گاه بود غارت کردند. بیشتر لباس‏ها و حله را رحیل [!] بن زهیر جعفى و جریر بن مسعود حضرمى و اسید بن مالک حضرمى بردند. ابوالجنوب جعفى هم شترى را برده، بعدها از آن آب کشى مى‏کرد و نامش را حسین گذاشته بود! در این وقت، ملحفه‏هاى زنان را از سر آنان کشیدند که عمر بن سعد مانع آنان شد. (ابن سعد مى‏نویسد: مردى عراقى در حالى که گریه مى‏کرد لباس فاطمه دختر امام حسین‏علیه السلام را از او مى‏گرفت. فاطمه به او گفت: چرا گریه مى‏کنى؟ گفت: لباس دختر پیامبرصلى الله علیه وآله را از او بگیرم، اما گریه نکنم! فاطمه گفت: خوب رها کن! گفت: مى‏ترسم شخصى دیگرى آن را بگیرد!)(ترجمة الامام الحسین:‌78) (به نقل شیخ مفید، أبجر بن کعب نیز که از جمله کسانى بود که ضربات شمشیر بر امام حسین‏علیه السلام زد، پس از شهادت امام حسین‏علیه السلام بخشى از لباس حضرت را برد.)(ارشاد: 2/111) آنگاه عمر سعد از یارانش خواست تا براى پایمال کردن جسد امام حسین‏ علیه السلام با اسب آماده شوند. دوازده نفر براى این کار آماده شده، چندان اسب تاختند که بدن امام حسین‏ علیه السلام را خورد کردند.(طبری: 5/454 - 455)
بلاذری گوید: برخى از پیران ما از اهل کوفه بر تلّى نشسته بودند، گریه مى‏کردند و گفتند: خدایا نصرتت را بر حسین فرود آر. من به آنان گفتم: یا أعداء الله! ألا تنزلون فتنصرونه؟ اى دشمنان خدا! آیا از این تپه پایین نمى‏روید و یاریش کنید؟ (انساب الاشراف: 3/225)


:: بازدید از این مطلب : 874
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
روضه شریعتی
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
سه شنبه 5 / 9
نظرات ()

... شب عاشورا بود. شهر يکپارچه روضه بود وخانه يکپارچه سکوت و درد...

گفتم در اين تنهايي درد و اين شب سوگ، بنشينم و با خود سوگواري کنم. مگر نمي شود تنها عزاداري کرد؟ نشستم و روضه اي براي دل خويش نوشتم:

... پيش چشمم را پرده اي از اشک پوشيده است. در ميان هياهوي مکرر و خاطره انگيز دجله و فرات، اين دو خصم خويشاوندي که هفت هزار سال، گام به گام با تاريخ همسفرند، غريو و غوغاي تازه اي برپا است:

صحراي سوزاني را مي نگرم، با آسماني به رنگ شرم، و خورشيدي کبود و گدازان، و هوايي آتش ريز، و درياي رملي که افق در افق گسترده است، و جويباري کف آلود از خون تازه اي که مي جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

و شمشيرها از همه سو برکشيده، و تيرها از همه جا رها، و خيمه ها آتش زده و رجاله در انديشه غارت، و کينه ها زبانه کشيده و دشمن همه جا در کمين، و دوست بازيچه دشمن و هوا تفتيده و غربت سنگين و دشمن شوره زاري بي حاصل و شن ها داغ و تشنگي جانگزا و دجله سياه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کين و مرگ در اشغال «خصومت جاري» و ...

مي ترسم در سيماي بزرگ و نيرومند او بنگرم. او که قرباني اين همه زشتي و جهل است. به پاهايش مي نگرم که همچنان استوار و صبور ايستاده و اين تن صدها ضربه را به پاداشته است. ترسان و مرتعش از هيجان، نگاهم را بر روي چکمه ها و دامن ردايش بالا مي برم:

اينک دو دست فرو افتاده اش؛ دستي بر شمشيري که به نشانه شکست انسان، فرو مي افتد، اما پنجه هاي خشمگينش با تعصبي بي حاصل مي کوشد تا هنوز هم نگاهش دارد. جاي انگشتان خونين بر قبضه شمشيري که ديگر ...

... افتاد!

و دست ديگرش، همچنان بلاتکليف.

نگاهم را بالاتر مي کشانم:

از روزنه هاي زره خون بيرون مي زند و بخار غليظي که خورشيد صحرا مي مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

نگاهم را بالاتر مي کشانم:

گردني که همچون قله حرا، از کوهي روييده و ضربات بي امان همه تاريخ بر آن فرود آمده است. به سختي هولناکي کوفته و مجروح است، اما خم نشده است.

نگاهم را از رشته هاي خوني که بر آن جاري است باز هم بالاتر مي کشانم:

ناگهان چتري از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستري که از يک انفجار در فضا مي ماند و ...

ديگر هيچ !

پنجه اي قلبم را وحشيانه در مشت مي فشرد. دندان هايي به غيظ در جگرم فرو مي رود. دود داغ و سوزنده اي از اعماق درونم بر سرم بالا مي آيد و چشمانم را مي سوزاند. شرم و شکنجه سخت آزارم مي دهد، که:

«هستم»، که «زندگي مي کنم».

اين همه «بيچاره بودن» و بار «بودن» اين همه سنگين!

اشک امانم نمي دهد؛ نمي توانم ببينم.

پيش چشمم را پرده اي از اشک پوشيده است.

در برابرم، همه چيز در ابهامي از خون و خاکستر مي لرزد، اما همچنان با انتظاري از عشق و شرم، خيره مي نگرم.

شبحي را در قلب اين ابر و دود باز مي يابم. طرح گنگ و نامشخص يک چهره خاموش. چهره پرومته، ربّ النوعي اساطيري که اکنون حقيقت يافته است.

هيجان و اشتياق، چشمانم را خشک مي کند. غبار ابهام تيره اي که در موج اشک من مي لرزد، کنارتر مي رود . روشن تر مي شود و خطوط چهره خواناتر.

هم اکنون سيماي خدايي او را خواهم ديد؟

چقدر تحمل ناپذيز است ديدن اين همه درد، اين همه فاجعه، در يک سيما. سيمايي که تمامي رنج انسان را در سرگذشت زندگي مظلومش حکايت مي کند. سيمايي که ...

چه بگويم؟

مفتي اعظم اسلام، او را به نام يک «خارجي عاصي بر دين الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوي داده است.در پيرامونش، جز اجساد گرمي که در خون خويش خفته اند، کسي از او دفاع نمي کند.

همچون تنديس غربت و تنهايي و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشيده و همچنان، بر رهگذر تاريخ ايستاده است.

نه باز مي گردد، 

که : به کجا؟

نه پيش مي رود، 

که : چگونه؟

نه مي جنگد،

که : با چه؟

نه سخن مي گويد،

که : با که؟

و نه مي نشيند، که : 

هرگز !

ايستاده است و تمامي جهادش اين که ... نيفتد.

همچون سنداني در زير ضربه هاي دشمن و دوست، در زير چکش تمامي خداوندان سه گانه زمين(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزوير – سياست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاريخ، از آدم تا ... خودش!

به سيماي شگفتش دوباره چشم مي دوزم. در نگاه اين بنده خويش مي نگرد. خاموش و آشنا؛ با نگاهي که جز غم نيست. همچنان ساکت مي ماند.

نمي توانم تحمل کنم؛سنگين است.

تمامي «بودن»م را در خود مي شکند و خرد مي کند.

مي گريزم.

اما مي ترسم تنها بمانم. تنها با خودم. تحمل خويش نيز سخت شرم آور و شکنجه آميز است.

به کوچه مي گريزم، تا در سياهي جمعيت گم شوم. در هياهوي شهر، صداي سرزنش خويش را نشنوم.

خلق بسياري انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش مي گريد. 

عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماري و تيغ و زنجيري که بر سر و روي و پشت و پهلوي خود مي زنند، و مرداني با رداهاي بلند و.... 

...تنها و آواره به هر سو مي دوم، گوشه آستين اين را مي‌گيرم، دامن رداي او را مي چسبم، مي پرسم، با تمام نياز مي پرسم؛ غرقه در اشک و درد:

ــ اين مرد کيست؟

ــ دردش چيست؟

اين تنها وارث تاريخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟

چه کرده است؟

چه کشيده است؟

به من بگوييد:

نامش چيست؟

هيچ کس پاسخم را نمي گويد!

پيش چشمم را پرده اي از اشک پوشيده است....


:: بازدید از این مطلب : 789
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
اقا ابوالفضل(ع)
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
یک شنبه 3 / 9
نظرات ()

 

گفت وگوی امام حسین با حضرت عباس به روایتی قلم سید مهدی شجاعی را متن زیر بخوانید/ پاسخ به این پرسش که آیا حضرت عباس، معصوم بوده است؟/ کراماتی که گفته می شود، خرافات است یا حقیقت؟ در نخستین لینک بخش اندیشه ویژه نامه در گفت وگویی با آیت الله سید رضی شیرازی مطرح شده است.

قسمت هایی از فصل آخر کتاب «سقای آب و ادب» نوشته استاد سید مهدی شجاعی:

حسین همچنان در کنار پیکر عباس نشسته است که عباس از پیکر خود برمی‌خیزد. افواج بی‌شمار ملائک، با هودج‌هایی از نور و چهره‌هایی سرشار از شور و سرور، او را چون نگین در حلقه حضور می‌گیرند.

عباس اگرچه همه‌شان را به روشنی و وضوح می‌بیند اما چشم از چراغ حسین بر نمی‌دارد. انگار ناخودآگاه و بی‌اراده در باشکوه‌ترین و نورافشان‌ترین هودج نشانده می‌شود و صدایی نرم و لطیف در گوشش طنین می‌افکند: برویم.

عباس که همچنان سراپای نگاهش مجذوب حضرت حسین است با اراده و خودآگاه می‌پرسد؛ کجا!؟

و ملائک گویی که یک تن‌اند تکثیر شده در هزاران هزار، با دست نشان می‌دهند و به زبان – یکصدا - می‌گویند: بهشت!

عباس به خود یا به آنان می‌گوید: این خلاف ادب، خلاف مروت، خلاف اخوت، خلاف ارادت، خلاف مواسات و خلاف عاشقی است که من پیش از حسین قدم به بهشت بگذارم. و بعد با لحنی که از حضور آشکار و استوار پاسخ در دل سوال حکایت می‌کند، می‌پرسد:

- اگر حسین پشت سر است، اصلا بهشت پیش رو کجاست؟ به چه معناست!؟

عباس که اکنون میان او و زمین هزاران گام فاصله افتاده است محکم و قاطع می‌گوید:

- اگر به اختیار من است، قدم از قدم بر نمی‌دارم. من بی حسین کیستم!؟ من بی حسین نیستم. من از حسین آمده‌ام و به حسین باز می‌گردم.

و پیش از اتمام آخرین جمله‌اش؛ «مبدأ و مقصد من...» خود را در جایگاه پیشین و در کنار حسین می‌بیند و ادامه می‌دهد:

«... شمایید! حسین جان! مولای من!»

نگران حسین مباش عباس من! روشنی دیده و دلم! بیا پسرم! بیا عباس من! نگران حسین مباش! تا ساعتی دیگر او نیز به ما می‌پیوندد.

مرا دریابید مولایم! یاری ام کنید برادرم! جرأت نگاه به حقیقت پیش رو را ندارم. ظرف طاقتم، ظرف وجودم و ظرف هستی‌ام، کوچکتر از آن است که بتواند حقیقت بی‌همانند فاطمی را در خود جای دهد.

من کی‌ام!؟ کوه هم اگر باشد متلاشی می‌شود در تلاقی با این تجلی. «جعله دکاً».

اگر همه عمر شما را معشوق خود می‌شناختم، مراد خود می‌خواستم، امام خود می‌دانستم، مریدانه و سالکانه به شما می‌نگریستم، در این لحظه محتاج وجه دیگری از وجوهتان هستم. طالب مقام اخوتتان هستم.

اکنون فقط برادری است که می‌تواند به من قوت و اعتماد ببخشد و مرا از این اعجاب و التهاب طاقت‌سوز برهاند.

باید سلام کرد.

ولی چگونه باید سلام کرد به کسی که مضمون سلام، مرهون سلم اوست!؟

ولی در بضاعت مزجات ما که چیزی بیش از سلام و برتر از سلام نیست!؟

مگر که این کم خود را با زیاد خداوند که مبدا و معاد سلام است بیامیزیم و همه را یکجا به دامان سلامت نشان شما بریزیم.

- پس سلام خداوند رحمان بر شما ای بانوی زمین و زمان و هفت آسمان! ای مضمون تسبیح فرشتگان! ای راز آفرینش!

سلام عباس من! سلام خدا بر تو! سلام فرشتگان مقرب و رسولان مرسل و بندگان صالح خدا بر تو! سلام تمامی شهیدان و صداقت‌مداران و پاک‌نهادان و پاک‌زداگان بر تو!

می‌دانستم. یقین داشتم که دل از حسین نمی‌کنی و دعوت بهشت و فرشتگان را اجابت نمی‌کنی. و نیز هم یقین داشتم که دست رد به دعوت من نمی‌زنی.

بیا عباس من! نگران حسین مباش! تا ساعتی دیگر او نیز به ما می‌پیوندد. اما او هنوز کارش در زمین به سرانجام نرسیده است. او تا تمام پرندگان دست پرورده‌اش را پرواز ندهد و از رسیدنشان به مقصد مطمئن نشود، پا از زمین بر نمی‌دارد. پس بیا که او هر چه زودتر خیالش از وصال تو آسوده گردد و از پای پیکرت برخیزد. خودت که بدرقه تک‌تک شهیدانش را شاهد بودی.

عباس من! اکنون که چشمانت بازتر شده، می‌بینی که من فقط لحظه فروافتادنت از اسب نبود که سراغت آمدم و سرت را به دامن گرفتم.

آن زمان که مشک بر دوش به سوی خیام می‌تاختی و راه مشک را از میان هزاران شمشیر آخته می‌گشودی و با نجنگیدنت، دلیرانه‌ترین صحنه عالم را بر صفحه زمین ترسیم می‌کردی، من به تماشای تو ایستاده بودم و برای این‌همه رشادت، لاحول و لا قوة الا بالله می‌گفتم.

آن زمان که با اسب در کنار شریعه ایستاده بودی و تصویر حسین را بر آب به کف گرفته خویش، تماشا می‌کردی، من، تو و حسین را در قاب اخوت می‌دیدم و از مواساتت نسبت به حسین بر خود می‌بالیدم. آن زمان که خواهش نگفته سکینه را با نگاه مهرآمیزت، پاسخ می‌گفتی، من با تو و در کنار تو بودم و گرمای عطوفتت را حس می‌کردم.

در آن شب که حسین بیعتش را از اصحاب برداشت، بودم و پاسخ تو را شنیدم و به بصیرت نافذ و صلابت ایمانت، آفرین گفتم.

وقتی که مولا علی، در آستانه عزیمت همه فرزندان را به دور خویش حلقه کرد، من در کنار شما بودم و تقسیم نگاه مهربانش را میان شما می‌دیدم.

وقتی که حضرت مولا دست تو را در دست زینب گذاشت و دست زینب را در دست تو و دست خود را بر دست‌های شما، من نفسی از سر راحتی کشیدم.

«پسرم! عباسم! این امانت من نزد تو! مبادا کوتاهی کنی در حفظ و صیانت از او.»

هنوز کلام مولا به پایان نرسیده، اشک در چشم‌های تو حلقه زد، بر گونه‌هایت جاری شد و پهنای صورتت را فراگرفت:

«منت‌پذیرم پدرم! که او و کلام شما را بر چشم بگذارم.»

و حقیقتا به عهدت وفا کردی عباس من! بر دلت که همواره منزل امن زینب بود، دیده را هم افزودی.

و زینب حق داشت که با برخاستنت از زمین فرو بریزد. چون خیمه بی‌عمود. و ناله‌اش به آسمان برخیزد. و زینب، حق دارد اگر هنگام سوار شدن بر مرکب اسارت، از اعماق جگر فریاد بر آورد:

برادرم! عباسم! برخیز و رکاب بگیر برایم!

اکنون که چشمانم را بازتر کرده‌اید و به من بصیرتی برتر و افزونتر بخشیده‌اید می‌توانم حضورتان را در کنار گهواره کودکی‌ام به روشنی ببینم و بشنوم که همدم و همنفس مادرم، مادر دیگرم، برایم شعر تعویذ می‌خوانید و حتی ببینم و بشنوم که با حضور و ترنمتان، همنوایی ملائک را بر می‌انگیزید.

عباس من! اکنون به روشنی می‌توانی ببینی. ببین!

ببین که مصیبت عاشورا بزرگترین مصیبت عالم است و بزرگتر از ظرف عالم و آدم.

ببین که ثقل این مصیبت اعظم، چگونه تقسیم شده است میان آسمان و انسان و فرشتگان و امامان و انبیا و اولیا و صدیقین و شهدا و صالحین.

و اگر نبود دست حکمت خداوند ارحم‌الراحمین، چه می‌آمد بر سر اهالی آسمان و زمین از این مصیبت سنگین!؟

... خودت، نامت و یاد و خاطره‌ات آنقدر برای خاندان عصمت، ارجمند است که تمام فرزندانم تا قیامت، به احترام نامت، تمام قد قیام خواهند کرد و سلام و درود و دعایشان را به جسم و روح با شکوهت نثار خواهند ساخت.

تا بدانجا که فرزندم مهدی منتقم، خود را ملزم می‌شمارد که در هر کجا نامی از تو می‌آید یا ذکری از تو می‌رود، حضور بیابد و یادآورانت و داغدارانت و مویه‌گرانت را عزیز بدارد.

پسرم! عباسم! عباسی که با دستهایت گره از ابروان حسین می‌گشودی و با حضورت، به وجه‌الله؛ چهره حسین، قرار و آرام می‌بخشیدی.

همان خدایی که خون حسین را – و خود حسین را – ثارالله نامید، همان خدایی که روی حسین را – و خود حسین را – وجه‌الله پسندید، به تو عنوان باب‌الحوائج خواهد بخشید.

تو را همین منزلت و افتخار بس که وارث سلطنت پدر – سلام‌الله‌علیه – در ملک یداللهی‌اش خواهی بود و تا قیام قیامت با دست‌های بی‌بدیلت، گره از کار خلایق خواهی گشود و هرچه غم و اضطراب و اندوه را از قلب عارفان و زائرانت خواهی زدود.

ولی نه. تو را همین منزلت و افتخار نه بس.

افتخار تو در عالم باقی، بسیار افزونتر از جهان فانی خواهد بود و منزلت حقیقی‌ات فقط در قیامت، رخ خواهد نمود.

در آن محشر کبری و عرصه واویلا که مادر، فرزند خود را زمین می‌گذارد و برادر، برادرش را از یاد می‌برد، هر پیامبری غم امتش را می‌خورد و تلاش می‌کند که پیروانش را از آن مهلکه عظمی به در برد.

در این میان، پدرم که سیدالمرسلین است و خاتم‌النبیین – علیه افضل صلوات المصلین – به تناسب وجودش که رحمة‌للعالمین است و آشکارترین مجلای مهر خداوند در زمین، بیش از دیگران، دغدغه خلایق را دارد و غصه امتش را می‌خورد. پس توسط مولایم امیرالمومنین مرا به صحنه محشر فرا می‌خواند تا همه هر آنچه داریم به وثاق شفاعت بگذاریم و بحار رحمت خداوند را به جوشش در آوریم.

وقتی امیر مومنان از من سوال کرد که در این فزع اکبر چه می‌آوری برای وثیقه نهادن و شفاعت کردن و سوگند دادن و آمرزش و رحمت طلبیدن، من تنها و تنها به دستهای بریده تو اتکا و استناد خواهم کرد.

تنها و تنها به دستهای گره‌گشای تو پسرم! عباسم!

راستی! این مکان به چشمت آشنا نیست!؟ نگاه کن!

- چرا سالارم! مهربان‌ترین مادر عالم! اینجا همان بهشتی است که مولایم حسین، شامگاه پیش نشانمان داد و جایگاه هر کس را... مولایم حسین!... وای بر من! این همه وقت بی‌خبر ماندم از سرورم و برادرم...

- نه عزیز جان و دل! زمان آنچنان که فکر می‌کنی سپری نشده. نگاه کن! حسین نشسته در کنار پیکر تو و هنوز حسین پیاله اشک بدرقه‌ات را بر زمین نیفشانده است.

- اگر حسین آنجاست که هست پس چرا صدایش از این سمت به گوش می‌رسد. این صدا، صدای حسین است. صدای آشنای حسین:


:: بازدید از این مطلب : 891
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
عکس منتشرنشده امام در کربلا
نویسنده : سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری)
شنبه 2 / 9
نظرات ()

 

 

امام خمینی پس از ورود به کربلا 1344. دکتر محمد صادقی تهرانی، آیت الله سید محمد شیرازی (امام جماعت حرم حضرت سید شهدا)، حضرت امام خمینی، آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی، حجت الاسلام سیدمحمود مرعشی نجفی

عکس منتشرنشده امام در کربلا
 


:: بازدید از این مطلب : 986
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7

صفحه قبل 1 ... 15 16 17 18 19 ... 30 صفحه بعد

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
این وبلاگ برای معرفی طایفه سادات صحیح النسب میرسالاری طراحی گردید .در این وبلاگ اداب ورسوم ،مطالب تاریخی،معرفی شخصیت هاو...........می پردازیم
منو اصلی
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین مطالب وبلاگ
انجمن تخصصصی
ثبت نام
ورود به سایت
تماس با ما
لينك rss
نویسندگان
سیدکاظم مطلوبی (میرسالاری) []
آرشیو مطالب
تير 1395
ارديبهشت 1395
بهمن 1394
دی 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
تير 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
مرداد 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
مطالب تصادفی
سمینار سال 81 رامهرمز
جمعی از سادات میرسالاری مطلب ارسالی ازroudzard
باولایت زنده ایم
دکتر شریعتی:
خدا کند راست.....................................
خاطراتی از آیت الله بهجت (ره)
عکس 10سالگی ایت الله خامنه ای
صلوات
پندهایی از امام علی(ع)
مطالب پربازدید
کلاغ نمادتنهایی ما [ 13031 ]
طایفه میرسالاری [ 11076 ]
اشنایی بااجداد امامزاده میرسالار(ع) [ 5222 ]
مراسم تاسوعا در حرم امامزاده میرسالار(ع) [ 5156 ]
ایت الله سید طیب موسوی (میرسالاری) [ 4999 ]
شجره وشناخت سادات ایران [ 4703 ]
گام به گام تامعرفی شجره امامزاده میرسالار(ع) [ 4682 ]
اهمیت علم انساب [ 4536 ]
مصاحبه با امدادگر برتر شهرستان شاهین شهر‏ [ 4069 ]
قرآن دست‌ خط امام علی (ع) +عکس [ 3962 ]
نظر سنجی

نظر شمادرباره هیئت امنای امامزاده میرسالار(ع)

پیوندهای روزانه
کیت اگزوز ریموت دار برقی [ ]
ارسال هوایی بار از چین [ ]
خرید از علی اکسپرس [ ]
ریحون مگ [ ]
لیست تمام پیوند ها